English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5826 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heat treat U انجام دادن عملیات حرارتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inhibits U توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibit U توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
heat treatment U عملیات حرارتی
solution heat treatment U عملیات حرارتی محلول
induction heat treatment U عملیات حرارتی القائی
heat treating equipment U تاسیسات عملیات حرارتی
precipitation heat treatment U عملیات حرارتی رسوبی
heat treatment crack U ترک عملیات حرارتی
heat treatable U قابل عملیات حرارتی
heat treating department U دپارتمان عملیات حرارتی
hot working die U ابزار عملیات حرارتی
hot working steel U فولاد عملیات حرارتی
heat treating property U خاصیت عملیات حرارتی
heat treating furnace U کوره عملیات حرارتی
heat treatable steel U فولاد قابل عملیات حرارتی
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
cyaniding U عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
circuits U یچ کردن عملیات انجام میدهد
circuit U یچ کردن عملیات انجام میدهد
airborne vehicle U وسیله انجام عملیات هوابرد
demonstration U تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstrations U تظاهر به انجام عملیات کردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
spark printer U چاپگر حرارتی که حروف را روی کاغذ حرارتی با جرقه الکتریکی تولید میکند
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
operation U ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
thermal U نوعی چاپگر که حروف روی کاغذ حرارتی با نوک چاپ قرار می گیرند و یک ماتریس از عناصر حرارتی کوچک ایجاد می کنند
OCP U پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را طبق کد برنامه انجام میدهد
integrated U محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
inputted U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
NetBIOS U که به برنامههای کاربردی امکان انجام عملیات ابتدایی روی شبکه میدهد.
arithmetic logic unit U بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
input U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
coprocessor U پردازندهای که نتایج عملیات ریاضی را سریع تر از بخش ALU از CPU انجام میدهد
operator U مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operators U مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
pla U CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
floating U UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
order U پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
maintenance U ابزار تشخیص نرم افزاری که مهندسان در حین عملیات نگهداری سیستم انجام می دهند
gallium arsenide U ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
alu U Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
cybernation U کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
closed cycle reactor system U در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
operates U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
universal U مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
operated U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operate U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
circuit U مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuits U مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
crypt operating instructions U دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
suffix notation U عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
operation U عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
OS U نرم افزاری که عملیات سخت افزاری ابتدایی و سطح پایین را انجام میدهد و مدیریت فایل بدون نیاز به کاربر
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
logging U عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
effectuate U انجام دادن صورت دادن
alt key U کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
put on U انجام دادن
chare U انجام دادن
perform U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
go through U انجام دادن
furnish U انجام دادن
pays U انجام دادن
pay U انجام دادن
carry out U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
chars U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
actualize U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
to put through U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
charring U انجام دادن
char U انجام دادن
performed U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
to make good U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
do up U انجام دادن
stand to U انجام دادن
parform U انجام دادن
cover U انجام دادن
coverings U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
covers U انجام دادن
administer انجام دادن
accomplish U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
paying U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
carry out U انجام دادن
performs U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
implements U انجام دادن
effect U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
implementing U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
implemented U انجام دادن
implement U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
to go through U انجام دادن
execute U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
support U CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
at U قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد
manipulate U با دست انجام دادن
to toss off U زود انجام دادن
to bring through U خوب انجام دادن
out act U بهتر انجام دادن از
to do by halves U ناقص انجام دادن
alternates U بنوبت انجام دادن
alternated U بنوبت انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
go the whole hog <idiom> U بطورکامل انجام دادن
completion of a contract U انجام دادن قرارداد
redo U دوباره انجام دادن
redoes U دوباره انجام دادن
dashes U بسرعت انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
dashed U بسرعت انجام دادن
misdo U ناصحیح انجام دادن
put across U خوب انجام دادن
manipulates U بامهارت انجام دادن
alternate U بنوبت انجام دادن
serve U خدمت انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
manipulate U بامهارت انجام دادن
dash U بسرعت انجام دادن
manipulated U بامهارت انجام دادن
top U خوب انجام دادن
redone U دوباره انجام دادن
overdid U بیش از حد انجام دادن
lurks U در خفا انجام دادن
lurking U در خفا انجام دادن
perform U انجام دادن خوب یا بد
solemnize U باتشریفات انجام دادن
lurk U در خفا انجام دادن
lurked U در خفا انجام دادن
overdo U بیش از حد انجام دادن
repeats U دوباره انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
serves U خدمت انجام دادن
served U خدمت انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
performed U انجام دادن خوب یا بد
reworked U دوباره انجام دادن
reworks U دوباره انجام دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
on the beam <idiom> U خوب انجام دادن
performs U انجام دادن خوب یا بد
overdoes U بیش از حد انجام دادن
reworking U دوباره انجام دادن
repeat U دوباره انجام دادن
rework U دوباره انجام دادن
achieves U انجام دادن بانجام رسانیدن
redo U انجام دادن مجدد چیزی
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
speculate U معاملات پرخطر انجام دادن
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
plod U بازحمت کاری را انجام دادن
redid U انجام دادن مجدد چیزی
effecturate U موجب شدن انجام دادن
Recent search history Forum search
1incentive
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1confinement factor
2actus reus
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com